جدول جو
جدول جو

معنی پیش زدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیش زدن(هَُ)
پیش کردن. ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد. باد دادن. افشاندن برنج یا ماش و حبوبات دیگر را در ظرفی تا چیزهای سبک تر چون کاه و غیره در پیش ظرف گرد آیند. نوعی پاک کردن حبوب. افشاندن دانه های ماش و برنج و امثال آن در ظرفی تا قسمت های سبک و فضول چون ساقه و کاه پیش آید و جدا شود و فرو ریزد. گرفتن کاه و آشخال دانه ها. الچه مک (ترکی) ، جلو زدن. سبقت بردن. سبقت گرفتن، کشیدن چیزی را بطرف خود با دست و غیر آن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
پیش زدن
جلو زدن سبقت گرفتن، ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد پیش کردن باد دادن، کشیدن چیزی را بطرف خود با دست و غیرآن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی زدن
تصویر پی زدن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی کردن، پی بریدن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
قدم زدن، گام برداشتن، رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش شدن
تصویر پیش شدن
جلو رفتن، پیش رفتن، پیشرفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ)
لنگیدن ستور از پی. از پی لنگیدن. عقر. (منتهی الارب). لنگیدن ستور از مفصل میان سم و ساق. لنگیدن ستور از شتالنگ. لنگیدن ستور از درد پی: این یابو پی میزند، یعنی از رسغ می لنگد. از ناحیت شتالنگ می لنگد، تپق زدن اسب و غیره، پی بریدن. (آنندراج). سب ّ. سبیبی. (منتهی الارب) :
تأمل کن از بهر رفتار مرد
که چنداستخوان پی زد و وصل کرد.
سعدی.
ز بسکه اسب هوا را نرفته ایم از پی
چو روبرو شده با خصم اسپ پی زده ایم.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، عصب بستن. (آنندراج) :
میان غصه و ما الفت است پنداری
کمان قامت خود را بغصه پی زده ام.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، از نشان و علامات چیزی پی به آن بردن. (فرهنگ نظام) ، قدم زدن. (آنندراج) :
بسوی صیدگاه یار پی زن
حباب دیده را بر جوش می زن.
زلالی خونساری (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیچیدن. چرخیدن. پیچ خوردن. گردیدن. گشتن.
- پیچ زدن دل (شکم) ، پیدا آمدن دردهای پی درپی در شکم شخص مبتلی به ذوسنطاریا. درد کردن متناوب دل یا شکم یا قسمتی از امعاء در اسهالهای بادرد. خلیدن و تیرکشیدن معده چنانکه در ذوسنطاریا. دل پیچه گرفتن. شکم روش پیدا کردن. ازعاج بطن. اطلاق شکم. ابتلای به پیچش. ابتلای به بیرون روی. پیچ گرفتن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیش رفتن. جلو رفتن. بحضور رفتن. تبکیر. تبکر (منتهی الارب). برابر رفتن:
بفرمود تا موبد موبدان
بشد پیش با نامور بخردان.
فردوسی.
این دل مسکین من اسیر هوا شد
پیش هزاران هزار گونه بلا شد.
معروفی.
رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم. (تاریخ بیهقی). اندلاق، پیش شدن و بیرون آمدن از جای خود. اسنفت الناقهالابل، پیش شد شتر ماده شتران را. سنفت الناقه سنفاً، پیش شد شتر ماده از شتران. (منتهی الارب) ، سبقت گرفتن. جلوتر رفتن. سابق آمدن. رفتن قبل از کسی. زم، پیش شدن در رفتن. (منتهی الارب).
- پیش شدن منصوبه، برقیاس پیش شدن کار. (آنندراج).
- پیش کسی یا چیزی شدن، استقبال او کردن.
، پیشرفت کردن. منتج به نتیجه شدن. پیشرفت داشتن. بحصول پیوستن. این دولتی است شده (رفته) و ممکن نیست که این کار پیش شود. (تاریخ سیستان). پیش نشدن، پیشرفت نکردن، منتج به نتیجه ای نشدن: سالار بکتغدی گفت این هر دو هیچ نیست و پیش نشود آب ما ریخته گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 221)
لغت نامه دهخدا
(هَُ شُ دَ)
شخم زدن. شیار کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
لگیدن چارپا از پا از پی لنگیدن، تپق اسب و غیره، قدم زدن گام نهادن رفتن: بسوی صید گاه یار پی زن حبای دیده را بر جوش می زن. (زلالی خونساری)، پی بریدن (ستوران را) اسب: ز بسکه اسب هوا را نرفته ایم از پی چو رو برو شده با خصم اسب پی زده ای
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رفتن جلو رفتن بحضور رفتن: رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم، سبقت گرفتن جلوتر رفتن: زم پیش شدن در رفتن، پیشرفت کردن پیشرفت داشتن بنتیجه رسیدن: سالار بکتغدی گفت: این هر دو هیچ نیست و پیش نشود و آب ما ریخته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
چرخیدن چرخ خوردن گردیدن، یا پیچ زدن دل یا شکم. پیدا شدن درد های پیاپی درشکم شخص مبتلی به ذو سنطاریا و اسهال شکم روش پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
نیش خود را وارد کردن: (مار او را نیش زد)، کنایه توهین آمیز گفتن زخم زبان زدن: (حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند مگر زخم زبان و نیشهایی که زنش باز میزد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
((زَ دَ))
گزیدن، کنایه از زخم زبان زدن، طعنه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
يعضّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
Nip, Sting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pincer, piquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pellizcar, picar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
つねる , 刺す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
چمٹی سے پکڑنا , ڈنک مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
หยิก , ต่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
mencubit, menyengat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
לנקוף , לעקוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
捏 , 刺
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
szczypać, żądlić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
kubinya, kuuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
꼬집다 , 찌르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
çimdiklemek, sokmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
চিমটি কাটা , হুল ফোটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
beliscar, picar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
pizzicare, pungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
zwicken, stechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
knijpen, steken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
щипати , жалити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
щипать , жалить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نیش زدن
تصویر نیش زدن
चिमटी लेना , डंक मारना
دیکشنری فارسی به هندی